تولد - 2تا3تا عرفا ن
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
:: :: بازدید دیروز
::
:: پیوندهای روزانه::
:: درباره خودم ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من :: هانیه جونعرفان زاهدشهر(زادون)(تیران باستانی)
:: لوگوی دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه :: :: موسیقی وبلاگ ::
|
85/12/1 :: 8:34 عصر
تقریبا 27 ماه پیش من به دنیا اومدم چه زود گذشت بعداز اینکه خانم پرستارمنو از اتاق بیرون آورد یه نفر که اولین بار دیدمش وتامنو دیدبه من لبخند زدوبه چند نفرنشون داد من ازاون ترسیدم و شروع به گ یه کدم او هم میگفت گل من گ یه نکن اونا که منو دیده بودن میگفتن که من شبیه کی هستم من ناراحت شدم با خودم گفتم چرا اونا مثل من نباشن من مثل اونا باشم وباز گریه کدم الان فهمیدم که اون که بعدازانیکه پرستار مهربون منو از اتاق بیرون آورد ومن ازش ترسیدم بابا جونم بابا قاسم هست خب این بود از روز اول تولدم گر یه کردن به زبان من میشه گ یه کدم حمام کدم بعدخوشکلا شدم اون وقت باباجون یه عکس خوشکلا اژم گرفت اژم نخندین من از حمام خیلی میتسم آخه آب میره تو قیافه ام و میترسم که خفه بشم خوشکل شدم.ازم گرفت.میترسم.گلو( به زبان من میشه) خوشکلاشدم.اژم گرفت.میتسم.قیافه ام اینم دوتا سه تاعکس از وقتی که نی نیا بودم خوشکلا بودم اگه پیشی ملوسه منو ببینه حتما حتما میاد منو میخوره نویسنده : عرفان نیکو
|